استاد الهی با چرخشی عظیم در اندیشه و زندگانی خود، تعلقات پیشین را یکسره به کناری گذاشت، از باغ باصفای پدری پا به بیرون نهاد تا بنیاد تفکرات آتی خود را با درآمیختن صبغهی زندگی اجتماعی بنا نهد. او وارد کار دولت شد و حدود سی سال در دادگستری به خدمت پرداخت و تا بالاترین رتبهی قضایی نیز ارتقا یافت. زمانی که تصمیم به کار دولتی گرفت، گیسوان بلند را کوتاه کرد و ردای سفید درویشان را با کت و شلوار و کراوات که مرسوم اکثر افراد طبقهی تحصیل کردهی آن زمان بود عوض کرد. این اقدام، ارزش نمادین و عاطفی بسیار عمیقی داشت و نتیجهی فرایندی طولانی بود که طی آن تفکراتی عمیق همراه با الهاماتی روحانی باید به قوام میرسید.
زندگی استاد الهی نشان میدهد که حتی زمانی که وارد اجتماع شد، درست مانند ایام زندگی در ریاضتخانه، لحظهای از توجه به عالَم دیگر باز نماند و جوهر وجودش از ارزشهای اعتباری مرسوم رنگ نگرفت. مثل همیشه چارچوب معنویات، اخلاقیات، عرف و قانون را با دقت و سختگیری به خود رعایت میکرد. رضایت خدا را بر هر چیزی ترجیح میداد و بیاعتنا به معیارهای متعارف، به سویی میرفت که رضای محبوب هدایتش میکرد. به یُمن همین نیروی فوق طبیعیِ پرورده در جانش بود که سخت و سست زندگی را نادیده میگرفت، از دردسرها، مخالفتها و تهدیدها نمیهراسید. این دردسرها و تهدیدها گاه ناشی از احکام صادرهاش در مقام قضایی بودند که مغایر با خواستههای متنفذین محلی بود و همین امر گاه سبب میشد که محل مأموریتش پیش از موعد مقرر تغییر کند.

تحول فکر و اندیشهی استاد در این سالها مؤید این بود که رشد و تعالی روح در گِروی معنویتی نیست که به عدهای برگزیده و بیرون از متن اجتماع اختصاص داشته باشد. دستاوردهای معنوی استاد که ثمرهی سالها ریاضت و تعمق و همراه با جستوجوی عقلی برای تحصیل معرفتِ کامل بود، رسالتی بر عهدهی او گذاشت تا بر اساس معنویت واقعی، روشی ابداع کند، فارغ از نژاد و رنگ و جنسیت، که برای هر کس با هر پیشینه و فرهنگی قابل دسترس باشد، در گذر اعصار آسیب نبیند و ورای قالب بیرونی مذهب و کیش و آئین، فقط حقیقت خالص را در نظر بگیرد.
حقیقت این است که انسان بداند چه هست، از کجا آمده، اینجا چه وظایفی دارد و به کجا میرود. وقتی اینها را شعار خود قرار داد، عمل کرد و فهمید، به حقیقت رسیده است.
جستوجوی حقیقت، که پدرش طعم آن را در دورههای عزلتنشینی از کودکی تا جوانی به او چشانده بود، به این ترتیب ثمر داد که او خود را در معرض سختترین آزمایشها قرار داد، عرصههای گوناگون را تجربه کرد و فراز و نشیبهای بیشماری دید. این روش ابداعی سهل و ممتنع است. از آنجا که باید در اجتماع زندگی کرد، آسان، و از آن جهت که نباید تحت تأثیر اجتماع واقع شد، سخت دشوار است. او چون خود این موانع را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته بود، نقشهی راه و پیچ و خمهای آن را به درستی در آثارش نشان داده است.
وقتی کار اداری را آغاز کرد، بر نشانههای بیرونی مقام و موقعیت معنویاش چنان پرده کشید که به جز ارادتمندان نزدیکش که اکثراً محبت و احترامی بیقید به او داشتند، کسی گمان نمیبرد که او با دیگران تفاوت چندانی داشته باشد، جز این که هرگز از راه اخلاق و انسانیت خارج نمیشد. اغلب او را قاضیای با انصاف و درستکار، پدری دلسوز و قابل احترام، انسانی فرهیخته و موسیقیدانی چیرهدست، یا دوستی صادق و صمیمی میدانستند. در واقع، هرقدر معرفت درون را عمق میداد، ابعاد شخصیت معنویاش را بیشتر پنهان میکرد. در تمام دوران حیات، شاید جز تنی چند از شاگردان نزدیکش، کسی به تمام واقعیتِ بُعد معنویاش دست نیافت.
استاد الهی کل مخلوقات را مجموعهی واحدی میدید که نیکی و عدالت اساس خلقت آن است. تجربیات و اندیشهی او فلسفه یا مشربی را به وجود آورد که با عمومیتی تام، به هیچ مرام، مسلک، فرهنگ، نژاد و یا ملیت وابسته نیست و چنان است که با روشهای بسیار ساده و قابل اجرا، با زندگی عادی انسانهای عادی در هر کجای جهان تطبیق دارد.