
در همین دوران، موسیقی او نیز به گوش جان برخی نشست. علاوه بر شهادت آنان بر مهارت بیبدیل او، تأثیرات روحنواز موسیقی او دهان به دهان گشت، به طوری که آوازهاش بهعنوان استاد معنوی و موسیقیدانی بیمانند، بهرغم میلش، به تدریج از مرزها گذشت و حقیقتجویان و موسیقیدانان مختلفی را به دیدارش کشاند. اما آوازه و تحسینها هرگز خلوت دل و آرامش درونش را تحت تأثیر قرار نداد. با این که موسیقیدانانِ بنامی او را ستودند، ولی او از تظاهر و شهرت به قدری حذر داشت که هرگز در ملأ عام ننواخت و سخنرانی و کنفرانسی در معرفی اندیشه و مشی فکریاش ارائه نداد. تنها جستوجوگرانی را که مشتاق حقیقت بودند راهنمایی میکرد. او تا لحظهی ترک عالم خاکی در حال کار معنوی و تحقق بخشیدن به کیمیای درونش بود، امری که بنا به گفتهی خود سبب الحاق قطرهی نَم وجود به یم لایتناهی الهی میشود.
دیگر علاقهای در اینجا ندارم و آمادهی لبیک گفتن هستم.
زندگانی استثنایی کسی که از پنج سالگی، سرنوشت، سرشت او را با معنویتی خالص عجین کرده بود در ۲۷ مهر ماه ۱۳۵۳ شمسی (۱۹ اکتبر ۱۹۷۴م) در کرهی خاک به پایان رسید و زندگی واقعیاش در ابعادی که خود به آن اعتقادی قوی داشت، ادامه یافت. استاد در تهران، در سن ۷۹ سالگی در منزل خود قالب خاکی را ترک گفت. از آنجا که قبلاً اشاره کرده بود، پیکرش در هشتگرد به خاک سپرده شد و بعداً بنایی ساده بر مزارش ساخته شد.
هشت سال بعد، در پی آشوبها و بیقانونیهای سالهای اولیهی انقلاب اسلامی در ایران، در تیر ماه سال ۱۳۶۱ شمسی (۱۹۸۲م)، مخالفان همیشگیاش محملی تازه برای بروز خصومتشان یافتند. آنها با پشتیبانی برخی نیروهای غیر مسئول، به قصد اهانت به پیکر استاد دست به تخریب مزارش زدند. اما در همان حال، بر طبق یکی دیگر از گفتههایش که پیکر اولیای واصل در زمین نمیماند، جز صندوق چوبی و پتویی که پیکرش در آن پیچیده شده بود، چیزی نیافتند. این پدیدهی حیرتآور در چشم شاگردانش، چندان حیرتی برنینگیخت که در نزد دیگران. برای کسانی که با اندیشه و حیطهی نامحدود معنویت او آشنا بودند، این گویی خود عینیت بخشیدن به یکی دیگر از مفاهیم معنویاش بود. دو سال بعد، با اجازهی رسمی، مجدداً بنایی در همان جا ساخته شد. اینک، نظرگاه استاد الهی مکانی است برای جویندگانی که در جستوجوی فضایی معنوی برای مراقبه و راز و نیاز با معبود حقیقی هستند.