تعالیم شفاهی استاد الهی، برخلاف نوشتههای تحقیقی او، همگی به شیوهی بیپیرایه و سادهای بیان شده است. این زبان همان زبان گویایی است که استاد همیشه با آن سخن میگفت و مسائل بغرنج معنوی و فلسفی را به سادگی برمیشکافت. دو جلد از این گفتارها، که توسط فرزند او، دکتر بهرام الهی، جمعآوری شده، با نام «آثارالحق» تاکنون به چاپ رسیده است. در این گفتارها، استاد الهی، اغلب در پاسخ به سؤال افراد خانوادهاش، یا در پاسخ به دوستان و مهمانانی از طبقات مختلف جامعه، و گاه با ملیتهای گوناگون، تجربیات خود را در قالب پند یا حدیث نفس بیان میکرد. منظور استاد از بیان این گفتارها، بیشتر، برانگیختن انگیزه و شوق حقپرستی در حاضران و توجه دادن آنان به مبدأ بود، نه ورود به مباحث فلسفی یا فقهی و کلامی. به تازگی برگزیدهای از این دو جلد کتاب منتشر شده است که ترجمهی فرانسوی آن نیز در سال ۱۳۹۲ش (۲۰۱۴م) با نام Parole de Verite به چاپ رسیده است.
در زیر، چند گفتار از این کتاب که به صورت موضوعی طبقهبندی شدهاند، آمده است.
اخلاقیات
دائرمدار دنیا و زندگی، روی یک اصل است: حق دیگران را محترم شمردن.
انسان واقعی کسی است که از خوشی دیگران خوشحال شود و لذت ببرد، و در ناراحتی دیگران غمخوارشان باشد.
یک انسان واقعی همیشه نفع دیگران را بر نفع خود ترجیح میدهد، نه اینکه مانند اشخاص عادی، اول نفع خود را بخواهد و اگر هم شد نفع بقیه را درنظر بیاورد.
انسان نیکویی را باید به قصد وظیفه و قرب به خدا بکند. در انجام نیکویی، افراد و شخص را نباید در نظر گرفت، خدا و وظیفه را باید در نظر گرفت. در چنین شرایطی هر چقدر نیکویی کند، برایش میماند.
هر کس انسان و خداشناس باشد، رقت قلب، رحم و مروت دارد و از مشاهدهی ناراحتی دیگران ناراحت میشود، یعنی نور خدا در قلبش است. اما کسی که قسیالقلب (سختدل) بود، یعنی رحمش به کسی نیامد، نور خدا در قلبش نیست.

خودشناسی

هر که میخواهد وارد سیر و سلوک شود باید اول نیتش را درست کند. یعنی اگر نیتش رضایت و قرب به خدا باشد، به مقصد میرسد، اگر غیر از این باشد اساس ندارد.
حقیقت این است که انسان بداند چه هست، از کجا آمده، اینجا چه وظایفی دارد و به کجا میرود. وقتی اینها را شعار خود قرار داد، عمل کرد و فهمید، به حقیقت رسیده است.
کلید رمز خودشناسی، در خود فرو رفتن است، یعنی خدا را در خود جستوجو کردن. مایهی خودشناسی در خود انسان وجود دارد، منتها باید رمزش را پیدا کند.
انسان تا اول خود را نشناسد، نمیتواند خدا را بشناسد. قدم اول خودشناسی، مبارزه با خودخواهی و خودبینی است.
کلید فتح باب تمام مقامات معنوی، « اراده » است. انسان وقتی اراده و تسلط بر نفس خود پیدا کرد آنوقت میتواند با عالم معنا ارتباط برقرار کند.
زندگی در اجتماع
این مکتب، مانند طب جدیدی است که بعد از سالیان متمادی ریاضت و تجربه و تحقیق دریافتم باید اینطور باشد. در حقیقت تجربیاتی است که خودم به دست آوردم.
تا زمانی که وارد کار دولتی نشده بودم نمیدانستم که آن همه عبادت و دوازده سال ریاضت که بر حسب دستورات انجام دادم ارزشش به اندازهی یک سال کار اداری بود. اداره و شغلهای حساسی که در آن همه چیز فراهم بود و خلل نکردم، هرسالش به اندازهی آن دوازده سال اجر داشت.
این راه … راه حرف نیست راه عمل است و فقط با عمل باید پیشرفت کرد.
نباید از اجتماع کناره گرفت و مثل سالکین گذشته درگوشهای نشست و عبادت کرد. باید در اجتماع باشید، ولی توجه به مبدأ داشته باشید.
برای سالک چیزی بهتر از آن نیست که همواره متوجه هدف باشد. مثل کسی که میخواهد به مقصدی برود، بهتر است که به مغازهها و سرگرمیهای اطراف نیندیشد و با قدمهای بلند به طرف مقصد خود برود.

دین و عبادت

دین، یعنی خدا را باید شناخت و آنطور که او میخواهد عمل کرد، آنچه هم که خدا از ما میخواهد برای حفظ آسایش خلق است.
ادیان در فروعات با هم فرق دارند وگرنه اصل راه و مقصد در تمام ادیان یکی است.
ما کار به دین کسی نداریم، انسانیت واقعی را از او انتظار داریم. یعنی خلق نیک، مرام نیک و نیت نیک از شخص میخواهیم، حالا هر کس باشد.
خدا با قلب کار دارد نه با زبان. میخواهید به عربی، به فارسی یا به زبان دیگری بگویید و میخواهید هیچ نگویید، او فقط با قلب کار دارد.
عبادت فردی و خصوصی به هر زمانی، به هر مکانی، به هر وضعیتی، به هر کیفیتی، به هر عنوانی باشد … به شرطی که توجه به مبدأ داشته باشد خدا قبول میکند.